عشق یعنی اینکه تو باور کنی
می توانی یک نفر را خر کنی
کذب را هنگام فعل مخ زنی
آنچنان گویی که خود باور کنی
با دروغی جور شد گر امر خیر
راست را هرگز مبادا شرکنی
عشق همچون طایری توخالی است
راست گردر آن رود پنچر کنی
می شود چون موم در دستت اگر
از خودت حرف قلمبه در کنی
می توانی گر چه هستی بی سواد
شعرهای خوشگلی از برکنی:
"تن مپوشانید از باد بهار"
نقل قول از شخص پیغمبر کنی
"بر سر عشاق گو طو فان ببار"
چتری از اغراق را بر سر کنی
"خیز و جهدی کن چو حافظ تا مگر"
وصف جام و باده و ساغر کنی
بعد یک مقدار تمرین، کذب محض
می شود جاری چو لب را تر کنی
می شود او عا شق تعریف هات
اندکی لب را اگر ترتر کنی!
نزد اختر چون که بنشینی مباد
وصف چشم و ابرو ی زیور کنی
پیش زیور نیز چون هستی مباد
نقل رنگ گیسوی آذر کنی
روی هم رفته نباید پیش زن
صحبت از معشوقه ای دیگر کنی
از درو غت خار گل میگردد و
می شود تقدیم یک جیـــگر! کنی
گر پسر هستی بیابی دختری
یا اگر هم دختری، شوهر کنی
اینچنین عشقی است عشق پرفروغ