حمید مولانا
· جمعیتشناسی مسلمانان در آمریکا
نیم قرن پیش، جامعهشناسان و کارشناسان علوم سیاسی غرب، فکر نمیکردند که اسلام به یک نقطه قدرت بزرگ در سیستم بینالمللی تبدیل شود. به همین جهت، مطالعه نفوذ مسلمانان در دنیا از جنبه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و منطقهای تقریباً ناچیز بود. در آمریکای شمالی و ایالات متحده آمریکا نیز جمعیت مسلمانان و فعالیت آنها در حاشیه قرار داشت. در سه دهة اخیر و بهویژه با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، نه تنها این پیشفرضها و معادلات به هم خورده است؛ بلکه امروز برداشت و تحلیل جدیدی از جایگاه اسلام و مسلمانان در امور بینالمللی به وجود آمده است.
آمار رسمی و دقیق دربارة جمعیت مسلمانان در ایالات متحده آمریکا وجود ندارد؛ زیرا که مطابق قوانین و مقررات آمریکا، دین و مذهب شهروندان در سرشماری ملی که تقریباً هر ده سال یکبار انجام میشود، منظور نگردیده است. به همین جهت، آمار مسلمانان در آمریکا، تخمینی بوده و در جمعآوری اطلاعات در این مورد، از منابع دیگر از جمله اصلیت شهروندان و مهاجران و از نوع ملیتها که از سوی مقامات رسمی سرشماری، گردآوری شده است؛ استفاده میشود.
آمار دولت آمریکا نشان میدهد که عدة مهاجران به آمریکا از کشورهای اسلامی، از بدو ورود تا سال 1965 میلادی، نسبت به مذاهب و ملیتهای مناطق دیگر بسیار کم بوده است. طبق این آمار، در سالهای بین 1820 تا 1965، مجموعاً 517367 نفر از کشورهای اسلامی به آمریکا مهاجرت کردهاند که اغلب آنها از نواحی بالکان و عثمانی سابق (ترکیه) و هندوستان که شامل پاکستان و بنگلادش امروزی است، بودهاند.
طبق آمار اداره مهاجرت آمریکا، عدة مهاجران از کشورهای اسلامی بین سالهای 1966 تا 1980 افزایش یافته و به 865472 میرسد. گرچه اکثریت این مهاجران مسلمان بودهاند، اما بسیاری نیز از ادیان دیگر از جمله مسیحیت و یهودیت هستند. تعداد مهاجران از کشورهای اسلامی در دهه 1980 به 921100 رسیده و در هفت سال اول دهه 1990 (1991 تا 1997) به 997000 افزایش یافته است. مسلمانان، فقط 30 درصد از مهاجران لبنانی به آمریکا را در سالهای بین 1980 تا 1990 تشکیل میدادند؛ در حالی که یک سوم مهاجران هندوستان به آمریکا در سالهای بین 1820 تا 1960 مسلمان بودند. عدة بسیار زیادی از ایرانیان که پس از انقلاب اسلامی به آمریکا مهاجرت کردند، به ویژه در سالهای بین 1980 تا 1990 از یهودیها، مسیحیها و ادیان دیگر جز اسلام بودند.
به طور کلی بین سالهای 1820 تا 1997 طبق آمار دولت آمریکا، در حدود 3 میلیون و 300 هزار نفر از کشورهای مسلمان به آمریکا مهاجرت کردند و این فقط 5 درصد از کل مهاجران 64 میلیونی در این سالها به آمریکا بوده است. بزرگترین رقم مهاجران از کشورهای اسلامی به آمریکا را به ترتیب کشورهای عربی، ایران، پاکستان، هند، بنگلادش، تونس، آفریقای شمالی، اروپا بهویژه منطقه بالکان (کشورهای آلبانی، بوسنی و هرزگوین و جمهوریهای سابق یوگسلاوی) تشکیل میدهند. سایر مناطق قاره آفریقا و آسیا، مانند جمهوریهای آسیای مرکزی، اندونزی، مالزی، آفریقای جنوبی و غیره در درجه بعد قرار دارند. تعداد مهاجران از افغانستان بین سالهای 1980 تا 1990 در حدود 30 هزار و در هفت سال اول دهه 1990 میلادی بالغ بر 13600 نفر بوده است. امروز جمعیت مسلمانان در آمریکا حداقل 6 میلیون و حداکثر تا 9 میلیون نفر، تخمین زده میشود.
· نگاهی به تاریخ
مسلمانان نه تنها در سفر و دریانوردی کریستوفر کلمبوس در 1492 میلادی به قاره آمریکا به او کمک و یاری کردند، بلکه در کشف این سرزمین به دست اروپاییها با آنان همراه بودند. ماجرای مسافرت و دریاسالاری کلمبوس به قاره آمریکا، دقیقاً زمانی صورت میگیرد که چند سال قبل از آن، آخرین حکومت مسلمانان بر شبهجزیرة اسپانیا کاملاً از سوی شاهزادههای مسیحی آن منطقه خاتمه یافته؛ ولی اطلاعات و دانش انباشته شده چند قرن تمدن اسلامی در اروپا و بهویژه در آن منطقه، در رشتههای جغرافیا، تاریخ، نجوم، ریاضیات، دریانوردی، نقشهبرداری و تبحر و فناوریهای جهانگشایی به دست مسیحیان اسپانیایی و پرتغالی افتاده است.
فرضیه معتبری که از طریق برخی از تاریخنویسان و دانشمندان ارائه شده، حاکی از این است که حداقل دو قرن قبل از کشف قارة آمریکا به دست کلمبوس، مسلمانان شبه جزیرة اسپانیا و قارة آفریقا موفق شدند به قارة آمریکا دست یافته و حتی با اهالی بومی آن سرزمین آمیزش داشته باشند.
لازم به یادآوری است که از سال 1474 میلادی تیم پادشاهان مسیحی کاتولیک، یعنی زن و شوهری موسوم به ایزابلا، از ناحیه سویل و فرناندو از منطقه آراگون شبه جزیره اسپانیا و پرتغال موفق شدند به تدریج، از تضعیف و چنددستگی مسلمانان استفاده کرده، حکومت و سلطه خود را بر آن سرزمین استوار نمایند و بالاخره آخرین حکومت و شهر مسلمانان یعنی گرانادا (غرناطه) را در 1492، یعنی زمانی که کلمبوس دریانوردی خود را به طرف قاره آمریکا شروع کرد، تصرف و فتح کنند. مسلمانان تحت فشار و خفقان شاهان اسپانیا و پرتغال، از آن منطقه رانده شدند. و از آن تاریخ به بعد هیچگاه در ادبیات غرب توجهی به نقش مسلمانان در اکتشاف قارة آمریکا نشده است.
اکتشاف قاره آمریکا به دست اروپاییها با دو روند تاریخی دیگر در دنیای اسلام همراه است: یکی حمله و حکومت مغولها در شرق آسیا که فاجعة بزرگی را برای حکومتهای مسلمانان در فلات ایران و آسیای مرکزی و سرزمینهای عربی به وجود میآورد و دیگری ظهور مسلمانان ترک و عثمانیها و فتح قسطنطنیه و شکست مسیحیان و کلیسای بیزانتین (ارتدوکس) در شرق است که همزمان با افول حکومتهای اسلام در شبه جزیره اسپانیا ـ پرتغال صورت گرفته و منجر به تأسیس امپراتوری عثمانی و گسترش تمدن اسلامی و ترک زبان در شرق مدیترانه و اروپا میشود.
زمانی اسپانیا، انگلستان و فرانسه قاره آمریکا را تقسیم کرده و به مستعمرات خود ملحق میکنند که امپراتوری عثمانی در غرب با اروپا و در شرق با ایران (سلسله صفوی)، درگیری سیاسی و نظامی داشت. با تضعیف دولتهای اسلامی در اروپای غربی و ناحیه اقیانوس هند و آفریقا و درگیریهایی که امپراتوریهای عثمانی و صفوی در سرزمین وسیع آسیا ـ اروپای شرقی دارند، برتری تسلط دریایی به ویژه در اقیانوسهای اطلس و کبیر (آرام) به دنیای غرب و به ویژه به اسپانیا، پرتغال، انگلستان، فرانسه و هلند انتقال پیدا میکند.
تماس مسلمانان و دنیای اسلام با قاره آمریکا در اواسط قرن نوزدهم، بسیار ناچیز است.
مهاجرت مسلمانان به قاره آمریکا از اطراف و اکناف دنیا در چند مرحله صورت گرفته است. در اوایل قرن نوزدهم، مسافرت و مهاجرت افراد مسلمان به آمریکا و بهویژه آمریکای شمالی از طریق دعوت، استخدام و بهرهبرداری ویژه آنها در حرفههایی که اروپاییها با آن آشنایی نداشتند، صورت میگرفت. مثلاً در سال 1856 میلادی، قشون سواره آمریکای شمالی (ایالت متحده) فرد مسلمانی به نام «حاجی علی» را جهت پرورش شتر در ایالت آریزونا و کالیفرنیا استخدام کرده، به آمریکا آورد که سالهای بعد مقیم شده، در کالیفرنیا زندگی کرد. امّا اولین گروه مهاجران مسلمان به آمریکا در سالهای 1875 تا 1912، یعنی پس از خاتمه جنگهای داخلی آمریکا و قبل از آغاز جنگ اول بینالمللی صورت گرفت. اکثریت این مهاجران را مسیحیان کشورهای سوریه، اردن، فلسطین و لبنان تشکیل میدادند که در مدراس میسیونهای مذهبی در خاورمیانه، درس خوانده و به جهات اقتصادی و مذهبی به قاره آمریکا مهاجرت میکردند؛ گرچه در بین این گروه، مسلمانان اهل سنت، شیعه، علوی سوریهای و دروزی متعلق به لبنان مشخص بودند.
مرحله دوم مهاجرت مسلمانان به آمریکا پس از جنگ بینالمللی اول و سقوط امپراتوری عثمانی صورت میگیرد و بیشتر شامل کشورهایی است که تحت سلطه عثمانیها اداره میشدند. به علت سهمیهبندی ملیتهای مختلف در قانون مهاجرت ایالات متحده که در دهههای اوایل قرن بیستم بیشتر شامل اروپاییها میشد، عدة مهاجران مسلمان به آمریکا هنوز محدود میباشد.
دورة سوم مهاجرت مسلمانان به آمریکا، زمانی آغاز میشود که در دهه 1930 میلادی، طبق قوانین مهاجرت جدید آمریکا، به مسلمانان مقیم آمریکا اجازه داده میشود تا اعضای فامیل و خانواده خود را نیز بتوانند برای مهاجرت به آمریکا دعوت کنند.
مرحله چهارم مهاجرت و اقامت مسلمانان در آمریکا که عده انبوه و قابل توجهی را از دنیای اسلام و به ویژه خاورمیانه تشکیل میدهد، از خاتمه جنگ جهانی شروع شده و تا دهه 1960 میلادی ادامه پیدا میکند. اکثریت مسلمانانی که در این دوره به آمریکا مهاجرت کرده و یا مقیم میشوند، از تجار، دانشجویان، اصناف و حرفههای مختلف بوده و انگیزه اصلی آنها، اقتصادی، فرهنگی، آموزشی و اجتماعی میباشد.
با تغییرات جدیدی که در قانون مهاجرت آمریکا در سال 1965 میلادی به وجود آمد، سهمیهبندی مهاجرت به آمریکا بر مبنای ملیت و قومیت لغو شده، بر مبنای احتیاج حرفهای و اقتصادی طرح میگردد و این فرصت مناسبی را برای مهاجرت مسلمانان به ایالات متحده فراهم میسازد.
مرحله پنجم و اخیر مهاجرت مسلمانان به آمریکای شمالی و ایالات متحده، بیشتر با تحولات بینالمللی، دگرگونیهای داخلی کشورهای اسلامی و محدودیتها و فرصتهای ایجاد شده در قاره آمریکا ارتباط دارد. بزرگترین مهاجرت مسلمانان به آمریکا در این دوره و به ویژه از کشورهای پاکستان، بنگلادش، افغانستان، ایران، اندونزی، مالزی، هند، کشورهای عربی خاورمیانه، فلسطین، ترکیه و آفریقای شمالی صورت میگیرد.
این دوره از اواسط دهه 1960 آغاز شده و تا امروز ادامه دارد. جنگهای اعراب و اسرائیل در سالهای 1967 و 1973، جنگهای داخلی لبنان در دهه 1970 و اشغال برخی از کشورهای اسلامی به دست قدرتهای اروپایی، مانند اشغال افغانستان از سوی نیروهای شوروی سابق، تأثیرات فوقالعادهای در مهاجرت مسلمانان به آمریکا داشته است. حمله اسرائیل به لبنان و فلسطین و اشغال این دو کشور، دو جنگ اخیر در عراق پس از فروپاشی شوروی، انقلاب اسلامی ایران، استقلال جمهوریهای آسیای مرکزی از یوغ تسلط نظام شوروی، تحولات سیاسی در قاره آفریقا و مغرب و به طور کلی روند و جریان اقتصاد جهانی همراه با توسعه ابزار آلات ارتباطات و حمل و نقل و ترابری و به ویژه آموزش و پرورش دانشگاهی و اشتغالات جدید، همه دست به دست هم داده و برخلاف محدودیتهای حاصل از وقایع 11 سپتامبر 2001 در آمریکا، تعداد مهاجران و مسلمانان مقیم آمریکا را افزایش داده است. مثلاً در اواسط دهه 1970 میلادی و قبل از انقلاب اسلامی ایران، تعداد ایرانیانی که به دلایل مختلف در آمریکا اقامت داشتند، از 70 هزار نفر تجاوز نمیکرد که بیش از 50 هزار نفر آنها را دانشجویان تشکیل میدادند. در سه دههای که از انقلاب اسلامی ایران میگذرد، تعداد ایرانیان مقیم آمریکا نزدیک به یک میلیون نفر رسیده که اقلیت کوچکی از آنرا یهودیان ایرانی تشکیل میدهند.
· جامعه شیعیان آمریکا
جامعه شیعیان، پس از اهل تسنن، بزرگترین گروه مسلمانان در ایالت متحده آمریکا میباشد و شیعه اثنیعشری، قریب به اتفاق این گروه از مسلمانان را تشکیل میدهد. از ده میلیون مسلمان در آمریکا، از جمله مسلمانان سیاهپوست بومی آمریکا، نزدیک به دو میلیون نفر از مذهب شیعه هستند. به عبارت دیگر از هر ده نفر مسلمان در ایالت متحده، دو نفر از شیعیان هستند و بزرگترین گروه مسلمانان شیعه را ایرانیها، که نزدیک به یک میلیون نفر میباشند، تشکیل میدهند. سایر شیعیان آمریکا از کشورهای عراق، لبنان، افغانستان، عربستان سعودی، پاکستان، هند، آذربایجان، تاجیکستان، ترکمنستان و سوریه بوده و تعداد قابل توجهی نیز از سایر ممالک و سرزمینهای اسلامی هستند. مهاجرت چند سال اخیر مسلمانان به آمریکا به ویژه از کشورهای پاکستان، عراق، بحرین و سواحل خلیج فارس، بنگلادش، آفریقای شمالی و جنوبی و آسیای مرکزی، جمعیت شیعیان را در آمریکا افزایش داده است.
جامعه شیعیان در آمریکا، به ویژه پس از جنگ جهانی دوم و در دهههای 1950 تا 1970 بر اثر افزایش مهاجران ایرانی و لبنانی و عراقی، بهویژه دانشجویان، بخش بسیار مهمی را از جمعیت مسلمانان در ایالات متحده تشکیل میداد، امّا اهمیت شیعیان از جنبههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و توجه فوقالعاده مردم و افکار عمومی به بیداری مسلمانان، گسترش پیدا کرد. جامعه شیعیان در دهههای 1960 و 1970 در آمریکا، فعالترین و مهمترین گروه سیاسی را تشکیل میداد. مثلاً انجمن دانشجویان مسلمان که تحت نظر و رهبری ایرانیان مقیم آمریکا و کانادا اداره شده و فعالیت میکرد، نقش بسیار بزرگی در بسیج مسلمانان و آگاهی افکار عمومی آمریکا در دوران انقلاب اسلامی داشت.
· اسلام و جامعه سیاهپوستان آمریکا
برآورد میشود که آمریکاییها، سالانه 10 میلیارد دلار را صرف خرید این محصولات میکنند که چندین برابر هزینه آنها برای حضور در مکانهای ورزشی حرفهای، خرید موسیقی و یا رفتن به سینماست.
جستوجوی زمینههای اعتقادی در مورد نفوذ گسترده صهیونیسم در دستگاه حاکمه امریکا میتواند این معما را کشف کند که چرا ابرقدرتی مثل ایالات متحده تا این اندازه در مقابل اسراییل و ایدههای صهیونیستی مطیع و ذلیل است. صهیونیسم مسیحی در آمریکا جریانی است که از یک سو ریشه در کلیساهای انجیلی این کشور دارد و از سوی دیگر دل نگران موجودیت اسراییل است و تمایل دارد همه سیاستمداران و نهادها و هست و نیست آمریکا را برای حفظ اسراییل هزینه کند.
هاجی که در این مطلب به طور مفصل از او صحبت میشود یکی از همین روحانیون مسیحی و در همان حال صهیونیست است. وی برای آنکه بتواند علیه جمهوری اسلامی ایران جوسازی کند به هر دروغی متوسل میشود و از تحریک سیاستمداران کاخ سفید به یک جنگ خانمانسوز هستهای هم ابایی ندارد همه اینها بدین خاطر است که وی ایران را خطری برای آینده اسراییل میداند.
در این دنیای بزرگ ممکن است خبرنگاری طی کنفرانس مطبوعاتی آخر هفته با جرج بوش و تونی بلر و در خصوص متحدان اصلی اروپایی بوش، از وی بپرسند که آیا او معتقد است اتحادیه اروپا یک اتحادیه ضدمسیحی است.
هر چند امکان دارد برخورد حمایتآمیز افرادی مثل پت رابرتسون، امکان فرار را برای بوش فراهم کند ولی این پرسشی است که وی مجبور است بدان پاسخ گوید . بوش و دیگر جمهوری خواهان برجسته ، پشت سر یک جنبش در حال رشد (صهیونیسم مسیحی) صف کشیدهاند و از نگاه آنها یک ضد مسیحی اروپایی، در سناریوی آخرالزمان ظاهر می شود لذا آنها باید مجبور شوند که برای ما توضیح دهند چرا آرای اشخاصی را طلب میکنند که معتقدند متحدان ما تجسم شرارت هستند. آیا نیاز مبرم آرماگدون پیشگویی شده مطلوب آنها مواجهه ایالات متحده با ایران این است که این آرماگدون به خوبی با برنامه جنگ نومحافظهکارانه همراه شود؟
در مرکز همه این جریانات پاستور جان هاجی قرار دارد. شخصیت تلویزیونی انجیلی مشهوری که 18000 عضو اصلی را در کلیسای "سام آنتونیو" تگزاس رهبری میکند. هاجی در حالی که آخرالزمان را طولانی پیشگویی میکند. با لفاظیهای امسال خود در کتابش تحت عنوان "لحظات آخربیتالمقدس" حالت آماده باش داده است. کتابی که در آن استدلال میکند که مواجهه با ایران، یک پیشنیاز ضروری برای آرماگدون و بازگشت دوباره مسیح است . هاجی در کتاب پرفروش خود پافشاری می کند که ایالات متحده باید در یک حمله نظامی پیشدستانه به ایران، به اسراییل بپیوندد تا طرح خداوند را هم برای اسراییل و هم غرب کامل نماید. او مدت کوتاهی پس از انتشار کتاب مسیحیان را مامور کرد تا به خاطر اسراییل CUFI متحد شوند که نتیجهاش به ادعای وی، همانطور که نسخه مسیحی کمیته روابط عمومی قدرتمند امریکایی- اسراییلی مدعی است یک زلزله سیاسی خواهد بود. جمهوریخواهان در شروع ضیافت واشنگتن هیلتون که در آن بالغ بر 500 عضو حضور یافتند، هم از تلاش هاجی و هم از صدای کوس طبل وی برای جنگ برای ایران، به طور کامل حمایت کردند.
چیریکن مهلمان از کمیته ملی جمهوریخواهان به این گروه گفت: هیچ رژیمی به اندازه ایران داعیه جهاد در سطح جهانی ندارد. درست دو روز قبل از آن نیوتگنگریچ و جان مککین در سخنرانیهای روز یکشنبه خود همین پیام را رساندند و بنی الون عضو "کنست" (مجلس) اسراییل، برای جروزالم پست، توضیح داد اظهارات آن دو تن متاثر از هاجی بوده است.
ریچارد سانتروم و سامبرون بک نیز برای این گروه سخنرانی کردند و بوش هم پیام حمایتامیزی برای این گردهمایی فرستاد. جمهوریخواهان و حتی برخی از دموکراتها، برای نشان دادن از حمایت خود از اسراییل در CUFI سخن گفتند. اما در حالی که توجه افکار عمومی و رسانهها (در تابستان 1385) به جنگ میان اسراییل و حزبالله سرگرم بود هاجی همچنان بر روی ایران تمرکز داشت.
در حالی که بحران مرزی اسراییل - لبنان بسیاری از توجهات رسانههای اصلی را به فعالان CUFI جلب نموده حامیان هاجی به خوبی میدانستند که جمهوریخواهان برجسته به آنها گوش میدهند.
هر چند جمهوری خواهان هرگز به حمایتشان از صهیونیستهای مسیحی اقرار نمیکنند- آنها ادعا میکنند که حمایتشان از صهیونیستهای مسیحی همچون هاجی، ریشه در حمایتشان از اسراییل دارد ولی واضح است که آنها میدانند به آرای این حوزه انتخابیه برای پیروزی خود در انتخابات نیاز دارند. جمهوریخواهان با لفاظیهای تبیلیغاتی برای سال 2008، با رای دهندگانی که به شنیدن درباره جنگ با ایران طی ماههای آتی- کلیسا- عادت کردهاند بازی میکنند.
محارم واشنگتن احساس نگرانی میکنند از اینکه میبینند، جمهوریخواهانی چون مهل من و مشتاقان ریاست جمهوری همچون گنگریچ و مککین انگشت خود را به سمت ایران نشانه میروند و این کشور را به عنوان بازیگر اصلی و حماسی جنگ تمدنها میدانند. هاجی هم برای تهییج نظامیان، جهت حمایت از یک جنگ دیگر، ماهها وقت صرف کرده است.
درحالیکه دیپلماتها ، خبرگان و متخصصان بر سر این موضوع مشاجره میکنند که چند سال دیگر لازم است تا ایران به یک سلاح هستهای ماندگار برسد هاجی میگوید روحانیون ایرانی دارای ابزارهایی هستند که می توانند با آنها اسراییل و امریکا را نابود کنند. هرچند بوش بر سر این موضوع پافشاری میکند که گزینههای دیپلماتیک را همچنان بر سر میز خود دارد، هاجی دزدانه راه دپیلماسی را کنار گذاشته است و پیروان خود را برای یک آتشسوزی بزرگ تحریک میکند.
ربی جیمز رودین عضو کمیته یهودیان امریکا و کسی که در مورد حقوق مسیحی به مدت 30 سال مطالعه کرده است گفت: هاجی یک بلندگوی بسیار بزرگ را که میتواند گروه بیشماری از مردم را جمع کند به خدمت گرفته است. این پیشوای روحانی با حمایت CUFI بلندگوی خود را تا ورای مخاطبان تلویزیونیاش گسترانیده است . وی با بهرهمندی از بازاریابی ویروس مانندی که توسط صدها مسیحی انجیلی وابسته به سازمان جدیدش شکل گرفته طی ماهها توانسته است موجی از جنگافروزی را در میان کلیساهای بزرگ سراسر آمریکا ایجاد کند. هاجی پیشوایان روحانی را "ژنرالهای روحانی امریکا" مینامد؛عبارت مناسبی که تکیه وی را بر آنها جهت جمعآوری سربازان، در پشت پیامش میرساند.
فاش شدن نقش راهبردی امریکا دراستفاده از افکارافراطی وهابیون برای ایجاد گروه تروریستی القاعده در سال 1988 ، نشان داد که پایه های اعتقادی تندروهای به ظاهر اسلامی که منشا سیاسی- فکری شان در چارچوب حکومت های عربی چون عربستان تعریف میشود، در مبارزه با ظلم وکفر، تا چه اندازه غیرواقع و بی ارزش است. اگرچه حملات تروریستی 11 سپتامبرظاهرا علیه امریکا رخ داد، ولی درعمل درراستای منافع آنها، مثل زمینه سازی لشگرکشی آن کشوربه خاورمیانه و اشغال دو کشور افغانستان وعراق بود، که اگر اینها را درکنار ارتباط تنگاتنگ سران وهابی حکومت سعودی و برخی دیگر کشورهای عربی با سردمداران کاخ سفید قرار دهیم، با یک پیوند عمیق فکری- سیاسی بین "وهابیون" و "نومحافظه کاران" امریکائی مواجه می شویم.
· "نومحافظه کاران" موتور محرکه جنگ
سالهاست کنترل دولت جمهوری خواه بوش تحت سیطره افکارمسیحیان راست گرائیست که با دیکته کردن نظرات شان به این دولت،سعی درتحقق اهداف ایدئولوژیک خود دارند.آنها بر این باورند که اسرائیل همان سرزمین موعودی است که خداوند آنرا در سرزمین فلسطین به یهودیان وعده داد و لذا معتقدند مسیح(ع) فقط در صورتی ظهورخواهد کرد که تمامی یهودیان در فلسطین گردهم آیند و نبرد«آرماگدون» اتفاق بیافتد که طی آن تمامی نیروهای شرارت را ازمیان خواهد رفت و جالب اینجاست که آنها مسلمانان را همان نیروهای شرارت می خوانند و مسائلی را که امروز در فلسطین اشغالی،افغانستان،عراق،لبنان وخاورمیانه درحال وقوع است را مقدمه ای برای وقوع موعود خود می پندارند.به همین خاطر"نئومحافظه کاران"یا همان مسیحیان صهیونیست، دو دوره انتخابات ریاست جمهوری اخیرشان که طی آن بوش به قدرت رسید را گامی به سوی بازگشت به خدا بیان می دارند!
· صهیونیسم، راس مثلث
امروز صهیونیسم بر سه پایه : "ثروت"،"مذهب"و"قدرت" قراردارد وبا این ابزارها سعی درپیشبرد اهداف کلان خود در جهان دارد.دارابودن کارتلهای بزرگ نفتی و اقتصادی،در اختیار داشتن نبض فکری و سیاسی رسانه های بزرگی چون سی ان ان، فاکس نیوز،بی بی سی و...،اداره بنیادهای علمی و فرهنگی در کشورهای مختلف جهان،و بسیاری از موارد دیگر،همه نشان از"امپراتوری پنهان صهیونیزم" در جهان دارد.آنها با در اختیارداشتن ثروت، قادر به نفوذ هرحاکمیت غیرمردمی درجهان(مثل حکومت وهابیون) و رسیدن به قدرت پنهان و آشکار مورد نظر خود در بین آنها دارند.
ازطرفی صهیونیست ها قدرتی بلامنازع در هیات حاکمه ابرقدرتی چون امریکا دارند و بطورمثال می توان به 12 نفر مشاوران ارشد یهودی بوش اشاره کرد که زمانی روزنامه کریستین ساینس مانیتوربطور اتفاقی پرده از آن برداشت و این 12 نفر را "معماران امپراتوری" نام نهاد که شکل دهنده و تصمیم ساز پشت پرده سیاستهای دولت امریکا هستند و هرکدام دارای جایگاه استراتژیک خاص درحکومت ایالات متحده هستند.
ازسوی دیگر صهیونیزم با استفاده ازنفوذ امریکا درغرب و یا پشتوانه مالی خود درحمایت از حرکتهای سیاسی سران کشورهای غربی، به نوعی هدایت سیاستهای کشورهای قدرتمند غربی رانیزبه سود خود در اختیار دارد و لذا شاهدیم که هیچ کدام از سران غربی که داعیه دموکراسی دارند،کوچکترین مخالفتی را با سیاستهای صهیونیسم برنمی تابند و بطور نمونه می توان به عدم اجازه تحقیق در مورد هولوکاست درغرب بویژه کشوری چون فرانسه اشاره کرد که همه اینها بیانگرهمراستائی آنها با صهیونیسم دارد.
· "وهابیت" ضلع سوم مثلث شوم
اما آنچه در این بحث حائز اهمیت است ارتباطات پیدا وپنهانی است که بین منابع ثروت و قدرت غربی یعنی امریکا وکشورهای غربی وصهیونیسم، با شیوخ وهابی وجود دارد.اگرهمانطور که اشاره شد، صهیونیسم را منشا فکری و سیاسی تاثیر گذار در معادلات بین المللی به عنوان "راس یک مثلث" فرض کنیم، و ازطرفی امریکا و سرسپردگی نئومحافظه کارانش به منافع و سیاستهای صهیونیزم را درکنار تعلقات خاص سران کشورهای غربی به اسرائیل ظلع دیگر آن درنظر بگیریم، آنچه باعث تکمیل "ضلع سوم" این مثلث شده است، نقش وعمل سران و حاکمان وهابی برخی کشورهای عربی، بویژه عربستان سعودی از سیاستهای آنها برای تحقق اهداف شان است.
"وهابیت" به خصوص طیف سلفی و تکفیری آنها، با عملکردهای جاهلانه وظالمانه خود باعث تحقق دو هدف عمده سران استکبار شده ونقش تکمیل کننده اضلاع مثلث را ایفا می کنند:
یکم: آنها با برداشت های غلط و افراطی ازاحکام و دستورالعمل های اسلام، مثل دادن حکم تکفیرو اعدام غیرمسلمان، که به خصوص بعد از سقوط صدام درعراق با دستگیری یک عده انسان عادی غربی به جرم کافر همراه بود، وسر بریدن و گردن زدن آنها در مقابل دوربین و نشان دادن آن به جهان در حالی که نوای قرآن در حال پخش آیات جهاد است وسایر اقدامات تروریستی ،مردم جهان را نسبت به اسلام بدبین کرده وعلاوه بر بازکردن باب توهین و افترا به اسلام نظیر آنچه که "پاپ" درخشونت گرا بودن اسلام و قرآن خواند، مسیر تحقق اهداف ضداسلامی دشمنان اسلام وبویژه صهیونیسم را نیز هموارترمی نمایند.
دوم: وهابیت به جهت اینکه نطفه تشکیلش،همچون القاعده، کشورهای استعماری چون انگلیس بوده و از پایه های اعتقادی منحرف و متزلزل وجدا از ولایت ائمه اطهار(ع) که منشا تفسیروتبیین آیات الهی اند، برخوردار است، لذا همیشه جاهلانه "شیعه" را دشمن شماره یک خود خوانده و همواره سعی در ضربه زدن به شیعیان دارد، و در این بین امریکا و صهیونیسم بین الملل هستند که بیشترین نفع را برای دشمنی با کل اسلام می برند. آنها با اطلاع از فرهنگ شیعه که در سه عنصر "انتظار" و "شهادت" و" ولایت پذیری" خلاصه می شود،به اهمیت قدرت شیعیان پی برده و لذا همواره با حمایت وتحریک پنهان "وهابیت"، سعی درمهاراین قدرتی دارند که انقلاب اسلامی ایران نماد مسلم آن است.
امریکا و صهیونیسم می دانند که این سه عنصردر فرهنگ شیعه بود که توانست "انقلاب اسلامی" رارقم زده وایران را 8سال در مقابل صدام که از همه حمایتهای مادی و معنوی آنها برخوردار بود، سرپا نگه دارد و جبهه متحد آنها را وادار به عقب نشینی کند. آنها شاهد بودند در حالی که ازبزرگترین قدرت مادی ونظامی وتسلیحاتی برخوردارهستند، چطور یک گروه کوچک شیعه در قالب حزب الله جنوب لبنان، قادراست که 33 روز باعث زبونی وشکست مفتضحانه شان شود.
اما از طرفی دیگرسران حکومت وهابیون در زمان جنگ ایران و عراق امکانات مادی خود نظیر پایگاه های هوائی را دراختیار آنها قراردادند ودر جنگ 33 روزه حزب الله لبنان با اسرائیل مفتی هایشان حتی دعا کردن برای پیروزی شیعیان را نیزحرام دانستند، امروزهم بنابه گفته وزارت اطلاعات عراق،حداقل 50 درصد تروریستهای داخل آن کشور که باعث کشتارهای فجیع روزانه درعراق هستند،تبعه عربستان سعودی و از وهابیون هستند؛ و این نیست مگر سرسپردگی بلامنازع "وهابیت" به اسرائیل، صهیونیسم وامریکا برای پیشبرد اهداف ضد اسلامی آنها درخاورمیانه وجهان.
بنابراین در یک جمع بندی می توان گفت که هم امریکا و صهیونیسم و غرب وهم سران وهابی کشورهای عربی آگاهند که تنها خطری که "ثروت و قدرت" نامشروع و اهداف استعماری و ظالمانه شان را در مقابل مستضعفین جهان تهدید می کند، موج اسلام خواهی مردم جهان است که الگوی فکری و سیاسی خود را ازعقاید و تجارب منطبق برظلم ستیزی وعدالت طلبی یگانه مذهب رهائی بخش اسلام یعنی "شیعه" کسب می کند.
لذا آنها با تشکیل یک مثلث شوم که دارای ابزار مشترک "قدرت،مذهب و ثروت" هستند، در صدد هستند تا با مقابله با اصل این آرمانخواهی شیعه که ریشه در"مهدویت" و"اعتقاد به ظهور منجی عالم، مهدی موعود-عج" دارد،و با شناخت از علائمی که برای این روز موعود در روایات شیعه بیان شده است، از گسترش این فرهنگ در افکارعمومی سایر مردم جهان که باعث اضمحلال قدرت و هیمنه آنها خواهد شد،جلوگیری کنند؛ و در این بین نقش "وهابیت" که دارای انگیزه های مذهبی و مادی است، قابل تامل و توجه به نظر می رسد.
با این حال همه آنهاغافلند از آیات خداوند که فرموده: " ونرید ان نمن علی الذین الستضعفوا فی الارض و نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثون" و"فان حزب الله هم الغالبون" و "ان وعدالله حقٌ" و... "ولایخلف المیعاد".
منبع : موعود
|
تازه ترین گزارش مرکز آمار رژیم صهیونیستی حاکی از آن است که روند مهاجرت معکوس یهودیان از فلسطین اشغالی به دیگر کشورهای جهان افزایش یافته است. |
رئیس هیات مدیره انجمن کلیمیان تهران باارسال نامه ای به رییس سازمان صدا و سیما از تولید و پخش سریال "مدار صفر درجه " تقدیر کرد و این سریال را گامی مهم در جهت ایجاد وفاق بیشتر در بین ایرانیان موحد دانست.
|
|
همزمان با غفلت برخی مسئولان فرهنگی، موجی تازهای از ترویج مسیحیت با اقدامات سختافزاری و نرمافزاری گسترده، ارزشهای فرهنگی مردم ایران را هدف قرار داده است. به گزارش خبرنگار «بازتاب»، هرچند به دلیل دلبستگی عمیق مردم ایران به اسلام و اهل بیت پیامبر(ص)، میزان توفیق چنین تلاشهایی بسیار محدود است، در عین حال، یک سازمان فعال در زمینه مسیحیت، مدعی است که این دین در کشور مسلمان ایران از طریق تکنولوژی رسانهای، در حال گسترش است. |